تعداد نشریات | 39 |
تعداد شمارهها | 1,115 |
تعداد مقالات | 8,121 |
تعداد مشاهده مقاله | 6,014,522 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 3,276,419 |
نقد مبانی افراطگرایی دینی و بررسی مولفه های تاثیرگذار تربیت اسلامی در مهار و تعدیل آن | ||
فصلنامه پژوهش در مسائل تعلیم و تربیت اسلامی | ||
مقاله 10، دوره 31، شماره 60، مهر 1402، صفحه 253-286 اصل مقاله (584.39 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
علی نقوی* 1؛ مجید معارف2؛ محمد رضا آرام3 | ||
1دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران. | ||
2استاد گروه علوم قرآن و حدیث، دانشکده الهیات دانشگاه تهران، ایران. | ||
3دانشیار گروه علوم قرآن و حدیث،دانشکده الهیات، حقوق و علوم سیاسی، واحد علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران. | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1402، تاریخ بازنگری: 14 مرداد 1402، تاریخ پذیرش: 24 مهر 1402 | ||
چکیده | ||
در میان ادیان ابراهیمی، اسلام دینی واقعگرا و حقیقتمحور است. این دین، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار آنچه برسر ادیان دیگر آمده است بهکار گرفت. قرآن کریم و سیره اهل بیت (ع) ضمن روشنگری درباره مبانی، علل و عوامل بروز افراطگرایی دینی، مولفههایی چون عقلانیت، اعتدال، احترام متقابل و گفتگو را به عنوان رمز تامین و حفظ امنیتی پایدار معرفی نموده و بدنبال تبیین راههای چالش با بحرانهایی چون افراطیگری و رفتارهای خشونتآمیز است. متاسفانه چند دههای است که جهان درگیر صحنههای خشونتآمیز و افراطیگرایانه است که دل هر انسانی را می آزارد و این در حالی است که پرهیز از اعمال خشونتآمیز و افراطمآبانه، هدف غایی همۀ انسانها و همۀ اقوام و ملل بوده است و قطعاً دستیابی به این نیاز حیاتی بشر، جز با تمرین آن بر اساس معارف وحیانی و سنت نبوی و ولوی (ع) در زندگی فردی و اجتماعی و نیز گسترش آن بر اساس آموزههای تربیت اسلامی، میسور و ممکن نخواهد بود. لذا این پژوهش. با روش توصیفی ـ تحلیلی و با شیوه کتابخانهای و با ابزار پژوهش که شامل تمامی اسناد و مدارکی است که در رابطه با افراط گرایی دینی و شیوه استفاده از آموزش های دینی در شکل گیری افراط گرایی وجود دارد، درصدد واکاوی مبانی افراطگرایی دینی و نقد آن و نیز تبیین میزان فهم افراطگرایان از آموزهها و معارف قرآن کریم است. این نوشتار میخواهد نسبت میان قرآن، آخرین پیامبر و ظهور افراط-گرایی دینی را مورد بررسی قرار دهد و سپس با تبیین نقش آموزههای اسلامی در تربیت انسانی و تاثیر آن در تعدیل افراط-گرایی، شیوههای مرسوم در سیره اهل بیت (ع) در تربیت اسلامی جوانان برای جلوگیری از افراط گرایی را بیان نماید. | ||
کلیدواژهها | ||
"افراطگرایی دینی"؛ "مبانی"؛ "نقد و بررسی"؛ "مستندات قرآنی و روایی"؛ "تربیت اسلامی" | ||
اصل مقاله | ||
نقد مبانی افراطگرایی دینی و بررسی مولفه های تاثیرگذار تربیت اسلامی در مهار و تعدیل آن علی نقوی [2] | مجید معارف 2| محمدرضا آرام 3
چکیده در میان ادیان ابراهیمی، اسلام دینی واقعگرا و حقیقتمحور است. این دین، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار آنچه برسر ادیان دیگر آمده است بهکار گرفت. قرآن کریم و سیره اهل بیت (ع) ضمن روشنگری درباره مبانی، علل و عوامل بروز افراطگرایی دینی، مولفههایی چون عقلانیت، اعتدال، احترام متقابل و گفتگو را به عنوان رمز تامین و حفظ امنیتی پایدار معرفی نموده و بدنبال تبیین راههای چالش با بحرانهایی چون افراطیگری و رفتارهای خشونتآمیز است. متاسفانه چند دههای است که جهان درگیر صحنههای خشونتآمیز و افراطیگرایانه است که دل هر انسانی را می آزارد و این در حالی است که پرهیز از اعمال خشونتآمیز و افراطمآبانه، هدف غایی همۀ انسانها و همۀ اقوام و ملل بوده است و قطعاً دستیابی به این نیاز حیاتی بشر، جز با تمرین آن بر اساس معارف وحیانی و سنت نبوی و ولوی (ع) در زندگی فردی و اجتماعی و نیز گسترش آن بر اساس آموزههای تربیت اسلامی، میسور و ممکن نخواهد بود. لذا این پژوهش. با روش توصیفی ـ تحلیلی و با شیوه کتابخانهای و با ابزار پژوهش که شامل تمامی اسناد و مدارکی است که در رابطه با افراط گرایی دینی و شیوه استفاده از آموزش های دینی در شکل گیری افراط گرایی وجود دارد، درصدد واکاوی مبانی افراطگرایی دینی و نقد آن و نیز تبیین میزان فهم افراطگرایان از آموزهها و معارف قرآن کریم است. این نوشتار میخواهد نسبت میان قرآن، آخرین پیامبر و ظهور افراطگرایی دینی را مورد بررسی قرار دهد و سپس با تبیین نقش آموزههای اسلامی در تربیت انسانی و تاثیر آن در تعدیل افراطگرایی، شیوههای مرسوم در سیره اهل بیت (ع) در تربیت اسلامی جوانان برای جلوگیری از افراط گرایی را بیان نماید. کلیدواژهها: افراطگرایی دینی؛ مبانی؛ نقد و بررسی؛ مستندات قرآنی و روایی؛ تربیت اسلامی.
مقدمه تاریخ افراطیگری و غلو به بلندای تاریخ زندگی بشر است. اسطوره سازی، قهرمان پردازی و افراطیگری فقط مربوط به گذشته نیست و امروزه علی رغم پیشرفتهای شگرفی که در عرصههای مختلف عاید بشر در قرن بیست و یکم شده است، اما همچنان نیز به خوبی قابل مشاهده است؛ با این تفاوت که تمایل به غلو و افراط در فرهنگ دینی و مذهبی سهم بیشتر و ظرفیت بالاتری را به خود اختصاص داده است. نکتۀ بسیار مهم درخصوص افراطیگری دینی این است که مشکل افراط و غلو فقط خاص جهان اسلام نیست؛ بلکه پیروان سایر ادیان الهی را نیز شامل می شود. خداوند در قرآن کریم به اهل کتاب در مورد غلو و افراطیگری هشدار داده: «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لا تَغْلُو اْ فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعُو ا أَهْوَاء قَوْ م قَدْ ضَلُّو اْ مِن قَبْلُ وَ أَضَلُّو ا کَثِیرًا وَ ضَلُّواْ عَن سَوَاء السَّبِیلِ»(سوره مائده، آیه77) در این آیه خداوند آشکارا اهل کتاب را از افراط در دین برحذر میدارد و آن را مقدمه گمراهی و پیروی از گروهی گمراه و منحرف میداند . غلو و افراط در دین، صورتهای مختلفی به خود گرفته است ولی بدترین شکل افراط و غلو، شکلی است که منجر به شرک شود. یکی از اَشکال افراط مشرکانه در بین مسیحیان این بود که آنان می گفتند خدا در عین یکی بودن، سه تاست.(سوره نساء، آیه171) لذا قرآن کریم مسیحیانی را که مسیح را خدا میدانستند کافر خطاب کرده میفرماید: «لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُو ا إِنَّ اللّ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ.»(سوره مائده، آیه73)؛ و از طرفی، نسبتِ ناحقِّ داشتن فرزند به خداوند، شکل افراطی دیگری از یهودیان و مسیحیان در مورد انبیا بوده است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ» (سوره توبه، آیه30) و نیز اهل کتاب، علمای دینی خود را نیز چون مسیح معبود خود میدانستند با اینکه به آنان گفته شده بود که تنها خدای واحد را بپرستند. خداوند متعال در جواب آنها میفرماید: «إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَنْ یَکُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأرْضِ وَکَفَى بِاللَّهِ وَکِیلا» (سوره نساء، آیه171) در میان ادیان ابراهیمی، اسلام دینی واقعگرا و حقیقتمحور است. این دین، تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار آنچه برسر ادیان دیگر آمده است به کار گرفت. خداوند برای جلوگیری از هر نوع افراط و تفریط یا غلو و تقصیر از محور توحید و دوری از این حقیقت، خطاب به پیامبر خود میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَنْ کَانَ یَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلا صَالِحًا وَلا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» (سوره کهف، آیه 110) ضرورت و انگیزه پژوهش با عنایت به مطالبی که در مقدمه ارائه شد و نظر به اهمیت و تاثیرگذاری افراطیگری دینی در عدم ثبات و امنیت انسانها و یه تبع آن، خدشهدار نمودن عواطف انسان، انجام این پژوهش از آن جهت ضروری می نماید که همچنان ما با چند پرسش مهم و بنیادی مواجه هستیم است که پاسخ با این پرسشهاانگیزه و ضرورت انجام این تحقیق را مضاعف می کند. سوالاتی از قبیل اینکه افراطگرایانی که در طول تاریخ به نام اسلام، اقدام به بدعتگزاری و انجام بدترین جنایتهای ضد انسانی میکنند، به راستی از قرآن چه میدانند؟ آیا آنگونه که فضای رسانهای، تبلیغاتی و فرهنگی غرب و بیانیههای افراطگرایان نشان میدهد، نسبتی میان قرآن، آخرین پیامبر و ظهور افراطگرایی وجود دارد؟ آیا در قرآن، افراطگرایی در دین و به دست دادن تفسیر و تصویری افراطی از دین و آموزههای آن، توصیه شده است؟ جایگاه قوانین بدعتگذارانۀ سلفیهای افراطی در قرآن و متون دینی در کجاست؟ اینها مسائل و پرسشهایی است که ضرورت پاسخگویی به آنها در این مقاله دیده میشود، و لذا در این مقاله، همه این پرسشهای بسیار مهم براساس قرآن که یکی از اصول اساسی و بنیادین مورد وفاق و توافق همه فرق فقهی و مکاتب کلامی مسلمانان است و نیز روایاتی که اسلام را دین صلح و آشتی و همپذیری و همگرایی معرفی میکند، پاسخ داده خواهند شد و سپس بر اساس شیوههای صحیح تعلیم و تربیت اسلامی، راه حلی برای پایان پریشانیها و سرگشتگیها و رهیافتی برای چالش های بشری در عصر حاضر ارائه خواهد شد. بخش اول: تعریف مفاهیم تحقیق معناشناسی افراطیگری (بدعت، غلوّ، تکفیر) شناخت رفتار افراطی از آن جهت اهمیت دارد که در جهان امروز، بروز بسیاری از ناهنجاریها و خشونتهای سازمانیافته را با افراطیگری مرتبط میدانند. نسبت داشتن با افراطگرایی امروزه اتهام بسیاری افراد، گروهها و ایدئولوژیها و حتی حکومتهاست. بسیاری از حکومتها علاوه بر اینکه متهماند در گذشته رفتار افراطی از خود بروز دادهاند، حامل این اتهام نیز هستند که در پدید آمدن و تقویت گروههای افراطی نقش داشتهاند. البته نبود تعریفی دقیق در این میان موجب شدهاست که اشخاص مختلف برای اینکه رقیب خود را تحت فشار قرار دهند، طرف مقابل خود را به افراطگرایی متّهم کنند و در واقع اصطلاحات افراطگرا و افراطگرایی، اغلب بدون فکر به مثابه صفات و حرفهای مغرضانه برای محکوم کردن مخالفان و منتقدان به کار میرود.(ویلکاکی، 107:1382) در ادبیات سیاسی امروزۀ جهان، مفهوم افراطگرایی با مفاهیمی همچون خشونت، ریشهگرایی(Radicalism) و بنیادگرایی(Fundamentalism) و سَلفیگری قرابت یافتهاست. البته افراطگرایی در عین نزدیک بودن به این مفاهیم، دقیقاً مترادف هیچ یک از این مفاهیم نیست و اساساً تعریف واحدی از آن ارائه نشده است. درباره افراطیگری تعاریف مختلفی مطرح شدهاست که در اینجا به برخی تعریفهای مطرحشده از افراطیگری اشاره میکنیم. راجر اسکروتن در فرهنگ اندیشه سیاسی، افراطگرایی را چنین تعریف میکند: (اصطلاحی مبهم که حاوی این معانی است: ۱. اندیشهای را به حد افراط کشاندن، بدون توجه به عواقب ناگوار جنبههای غیرعملی بحثها و احساسات مخالف که هدف از آن نه تنها مقابله، بلکه در هم شکستن هر نوع مخالف باشد.
از این رو خداوند بدیعِ آسمان ها و زمین است: «بَدیعُ السَّماواتِ وَ الاْرْضِ...»، (سوره بقره، آیه۱۱۷) یعنی خداوند آسمانها و زمین را بدون الگو و مانند پیشین آفرید. این آیه نیز در همین معناست: «قُلْ ما کُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُلِ...» (سوره احقاف، آیه۹)؛ یعنی بگو من از میان پیامبران نو درآمدی نبودم و پیش از من فرستادگان بسیاری آمدهاند.(عسکری، 1363، ج۱، ۳۵۳- ۳۵۴) بدعت از لحاظ اصطلاحی یعنی امر تازهای که اصلی در کتاب و سنت ندارد. (طریحی، ۱۴۰۸ق: ج۱، ۱۶۴) به عبارت دیگر بدعت آن است که کسی گفتاری یا کرداری در دین وارد کند و در گفتار و کردار خویش به صاحب شریعت و نمونههای متقدم و اصول محکم دینی استناد نورزد. (راغب اصفهانی، بیتا، ج۱، ۳۹) در یک کلام بدعت یعنی کم و زیاد کردنِ دین و در عین حال این کار را به نام دین انجام دادن. (سیدمرتضی، ۱۳۵۱ش، ج2، ۱۵۴) بدعت یک نوع تصرّف در توحید، در تقنین است. بدعتگذار میخواهد حریم توحید را در قلمرو تقنین و تشریع بشکند و در حقیقت، خود را جای خدا بگذارد و قانون جعل کند و در میان مردم رواج بدهد. در واقع بدعت، عبارت است از نوآوری عقیده یا عملی در حوزه دین بدون استناد به منابع پذیرفته شده در استنباط احکام، همچون قرآن و سنت معصومان علیهم السلام که از آن به تشریع در دین نیز تعبیر میشود.مقابل بدعت، « سنّت » قرار دارد که عبارت است از مجموعه عقاید، اخلاقیات و احکام عملی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و امامان علیهم السّلام، پایهگذاری کردهاند(نراقی، 1408ق، ج1، 113) غلو به معنی تجاوز از حد، مبالغه، افراط، ارتفاع و زیاد شدن چیزی میباشد (تهانوی، 1967: 1099/2؛). عدهای معنای غلو را به صورت جزئیتری بیان کرده و گفتهاند: تجاوز از حد چنانچه در مورد مقام و منزلت کسی باشد، اما اگر در زمینه نرخ و قیمت چیزی باشد مصدر آن غلاء میباشد. کلمه تعدی نیز به معنای تجاوز از حد است، ولی غلو در جایی به کار میرود که تجاوز از حد زیاد باشد (ابن منظور، 1408: 113/10). غلو به غلو در دین نیز به معنای تجاوز نمودن از حد و افراط در دین است (ابنمنظور، 1408: 113/10؛ ابراهیم مصطفی، 1989: 1/233)برخی معتقدند غلو، هم به افراط و هم به تفریط اطلاق میشود. در مقابل بعضی لفظ غلو را منحصر در تفریط میدانند و به طرف افراط آن تقصیر میگویند (ابن منظور، 1049: 113/10؛ فیروزآبادی، 1424: 454) غالی کسی است که در دین فرو رفته است و در آن زیاده روی نماید، به طوری که به خروج از دین و آنچه در دین نیست منجر شود. پس هرکس غیرپیامبری را پیامبر بخواند یا به بشر نسبت الوهیت دهد یا غیر امامی را امام بداند سزاوار نام غالی است (رازی، 1382: 145)غالیان با دیدن معجزات، کرامات و دیگر افعال غیربشری از بزرگ مرد سیاسی یا دینی خود در حق آنها غلو کردند. تا جایی که گفتند جوهر الهی در بدنش حلول کرده است. مانند مسیحیان که با دیدن معجزات مسیح (علیه السلام) در حقّش غلو کردند. (ابن ابی الحدید، 1998: 1) «تکفیر» از «ک ـ ف ـ ر» به معنای نهان کردن و پوشاندن است.(ابن فارس، 1418ق، ج۵، ۱۹۱) اطلاق کفر به فرد از این رو است که حقیقت را نهان میکند یا با کفرورزی بر دل خود پوشش مینهد.(ابن منظور، 1408ق، ج۵، ۱۴۴-۱۴۶) در تحلیلی ویژه گفتهاند: از آن جا که فرد حقایق و تاویلهای دین خداوند را میپوشاند، به او کفر نسبت مییابد.(احمد ابن عبدالله، 1304ق، ج۳، ۶۱-۶۳) کفر متضاد ایمان و در اصطلاح، انکار مطالبی است که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آورده است.( سیوری، 1405ق، ۴۳۷) به دیگر سخن، انکار قطعیات و مسلمات دین، کفر است. (آمدی، 1423ق، ج۵، ۲۶-۲۸) تکفیر در اصل به معنای پوشیدن و پوشاندن است، ولی در عربی و فارسی به معانی گوناگونی به کار رفته(فیروزآبادی، ۱۴۰۷، ۱۹۸۷) که بر پایه آنها در قرآن و احادیث و منابع کلامی و فقهی چند مفهوم مصطلح یافته است، از جمله پاک کردن گناهان و ابطال عقاب ( مجلسی،1404ق، ج۵، ۳۳۲) پرداختن کفاره سوگندو مانند آن(حرّعاملی، 1364، ج۱۲، ۲۹۰) تمایل به غلو و افراط در فرهنگ قومی رنگ قومیت و در فرهنگ ملی رنگ ملیت و در فرهنگ دینی، رنگ دین به خود میگیرد، با این تفاوت که اصولاً دین، به دلیل سروکار داشتن با امور غیر مادی در این مورد، از ظرفیت بالاتر و بیشتری برخوردار است. رخی از دین شناسان عامل اصلی بت پرستی اقوام را همین افراط در علاقه و عشق نسبت به شخصیتهای صالح دینی دانستهاند. هشام کلبی در کتاب معروف خود «الاصنام» مینویسد: بشر اولین مجسمه را به قصد تکریم و از خاطر نبردن حضرت «آدم» ساخت. نوادگان آدم مشابه مجسمه آدم را تراشیدند، ساختند و مورد تکریم، تمجید و نهایتاً پرستش قرار دادند به طوری که کمکم مجسمه آدم، اولین بت بشر شد. هم او مینویسد: بتهای «وَدًّ»، «سُوَاع»، « یَغُوث»، «یَعُوق» و «نَسْر» که نام بتهای معروف قوم نوح در قرآن است،(سوره نوح، آیه 23) در ابتدا نام مردمانی صالح بوده است که مردم مجسمه آنها را ساختند و مجسمه آنان پس از سه نسل، کمکم مورد پرستش قرار گرفت. پرستش این بتها چنان قوت گرفت که پیامبرانی چون ادریس و نوح نیز، که برای مبارزه با آنها مبعوث شده بودند، پس از سالهای متمادی فعالیت جهت باز داشتن مردم از پرستش آنها، کاری از پیش نبردند و نتوانستند مردم را از پرستش آن بتها باز دارند.(کلبی، 2000م، 146-148) بر این اساس بدعتگذاری و غلوّ و تکفیر از مفاهیم اصلی افراطیگری ایدئولوژیک به شمار می رود. بخش دوم: افراطیگری در میان ادیان ابراهیمی الف)یهود و افراط پیروان شریعت حضرت موسی علیه السلام، طبق گواه تاریخ همواره از سردمداران مسئله تحریف و بدعت و وضع تفکرهای افراطی بوده اند.قرآن کریم در سوره نساء آیه 46 میفرماید: « مِنَ الَّذِینَ هَادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَیَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَیْنَا...؛ بعضی از یهود، سخنان را از جای خود، تحریف میکنند و (به جای اینکه بگویند: «شنیدیم و اطاعت کردیم»)، میگویند: «شنیدیم و مخالفت کردیم! و (نیز میگویند:) بشنو! که هرگز نشنوی! و (از روی تمسخر میگویند:) راعنا ( ما را تحمیق کن! )» تا با زبان خود، حقایق را بگردانند و در آیین خدا، طعنه زنند. ولی اگر آنها (به جای این همه لجاجت) تند: «شنیدیم و اطاعت کردیم; و سخنان ما را بشنو و به ما مهلت ده (تا حقایق را درک کنیم) سذللّه، برای آنان بهتر و با واقعیت سازگارتر بود. ولی خداوند، آنها را بخاطر کفرشان، از رحمت خود دور ساخته است; از این رو جز عده کمی ایمان نمیآورند». یهودیان نه تنها به بدعتگزاری در دین خود پرداختند، بلکه همواره ادیان الهی دیگر، یعنی اسلام و مسیحیت از شرّ افراطیگری های یهود در حق شریعت و پیروان شریعت خویش مصون نبوده اند، که به این مسئله خواهیم پرداخت. نمونه هایی از بدعت های یهود از ابتدای پیدایش تا جهان معاصر:
از بدعتهای یهود آن بود که عُزَیْر را فرزند خدا شمردند.چنانچه در سوره توبه آیه30 آمده: «وقالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُاللّهِ... ذلِکَ قَولُهُم بِاَفوهِهِم». به نظر بسیاری از مفسران، این بدعت زمانی در میان یهود پدید آمد که آن حضرت تورات را پس از مفقود شدن، دوباره گردآوری و احیا کرد. مردم این کار را امری خارقالعاده شمردند که از دست بشر عادی ساخته نیست و ازاینرو او را فرزند خدا دانستند.( طبرسی، 1414ق، ج۵، ۳۶؛ طباطبائی،1417ق، ج۹، ۲۴۳)
یکی از بدعتهای عالمان یهود تغییر و تحریف تورات است.( طبری، 1414ق، ج۱، ۲۹۲) آنان گاهی مطالبی را از جانب خود مینوشتند و به نام تورات در میان پیروانشان ترویج میکردند. چنانچه در آیه 79 سوره بقره آمده است: «فَوَیلٌ لِلَّذینَ یَکتُبونَ الکِتبَ بِاَیدیهِم ثُمَّ یَقولونَ هذا مِن عِندِ اللّهِ لِیَشتَروا بِهِ ثَمَنًا قَلِیلاً؛ پس وای بر آنها که نوشتهای با دست خود مینویسند، سپس میگویند: «این، از طرف خداست.; سذللّه تا آن را به بهای کمی بفروشند. پس وای بر آنها از آنچه بادست خود نوشتند; و وای بر آنان از آنچه از این راه به دست میآورند». برخی گفتهاند که آنان حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال کرده، آن را به عنوان حکم تورات و دستور الهی برای مردم قلمداد میکردند.( طبری، 1412ق، ج۱، ۵۲۰) به نظر برخی دیگر، مراد تغییر دادن نام و اوصاف پیامبراکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در تورات و جایگزینی آن با اوصاف دیگری برای انکار نبوت پیامبر اسلام بوده است.(قرطبی، ج2، 9) به عنوان مثال در سفر پیدایش، فصل9، آیات 18 به بعد، نسبت شرابخواری و مدهوشی و برهنگی به نوح نبی(علیه السلام) میدهد. یا در همان سِفر در فصل 6 آیات 2و3 شاهد نسبت های ناروا به خدا هستیم: «پسران خدا دختران آدمیان را دیدند که نیکومنظرند، و از هر کدام که خواستند، زنان برای خویشتن میگرفتند و خداوند گفت: روح من در انسان دائماً داوری نخواهد کرد، زیرا که او نیز بشر است. لیکن ایام وی صد و بیست سال خواهد بود». قرآن از حرام شمردن برخی از خوراکیها از سوی یهود یاد کرده و آن را افترا بر خداوند دانسته است. چنانچه در سوره آل عمران آیات93و94 آمده: «کُلُّ الطَّعامِ کانَ حِلاًّ لِبَنِی اِسرئیلَ اِلاّ ما حَرَّمَ اِسرئیلُ عَلی نَفسِهِ... قُل فَأتوا بِالتَّورةِ فَاتلوها اِن کُنتُم صدِقین _ فَمَنِ افتَری عَلَی اللّهِ الکَذِبَ... فَاُولئِکَ هُمُ الظّلِمون؛ همه غذاهای(پاک) بر بنی اسرائیل حلال بود، جز آنچه اسرائیل (یعقوب)، پیش از نزول تورات، بر خود تحریم کرده بود; (مانند گوشت شتر که برای او ضرر داشت.) بگو: «اگر راست میگویید تورات را بیاورید و بخوانید! (این نسبتهایی که به پیامبران پیشین میدهید، حتی در تورات تحریف شده شما نیست. بنابراین، آنها که بعد از این به خدا دروغ میبندند، ستمگرند! (زیرا از روی علم و عمد چنین میکنند)». طبق برخی روایات ، یعقوب(علیهالسلام) خوردن گوشت شتر را به جهت ناسازگار بودن آن با مزاج خویش بر خود ممنوع کرد.(قرطبی، 1367، ج۴، ۸۷) ولی یهود به تبعیت از آن حضرت، گوشت شتر یا برخی خوراکیهای دیگر را بر خود حرام کرده، آن را به خدا نسبت دادند.(سفر لاویان، فصل11، آیه4) همچنین بسیاری از مطالب دیگر که به انحراف در تورات به وجود آمده است. از قبیل پایین آوردن شأن و جایگاه الهی، نسبت های ناروا به انبیا الهی از قبیل زنا و شرابخواری و بسیاری موارد دیگر که در سفر پیدایش و خروج و بقیه اسفار وجود دارد.
خاخامهای یهودی طی سالهای متمادی شرحها و تفسیرهای خودسرانه و گوناگونی برتورات نوشته اند که همه آنها را خاخام «یوخاس» درسال1500م. جمع آوری نموده و به اضافه چند کتاب دیگر که در سالهای 230 و 500م. نوشته شده بود به نام « تلمود » یعنی تعلیم دیانت وآداب یهود را جمع آوری کرد. این کتاب نزد یهود بسیار مقدّس و در ردیف «تورات» قرار دارد (بلکه از تورات هم بالا تر است چنانچه «گرافت» می گوید: بدانید که گفتار خاخام از گفتار پیامبر بالاتر است(اتل،1899 م). و یا کتاب پروتوکلهای دانشوران صهیون که توسط یک نویسنده فلسطینی نوشته شده است. طبق شهادت تاریخ، متن پروتکلهای این کتاب به منظور قرائت در چند جلسه کنفرانس براى بحث و تصمیمگیرى و تایید نهایى اماده شده بود که پلیس مخفى تزار روس به کنفرانس مزبور در سال 1897 میلادى هجوم آورد و اوراق آنها را به تاراج برد. پروتکلها در سال 1905 میلادى، توسط نویسندهاى روسى به نام سرگئى نیلوس( از روحانیون و علماى مسیحى) از زبان عبرى و یا فرانسوى به زبان روسى ترجمه شد و در سال 1906 وارد کتابخانه بریتیش میوزیوم لندن شد. (نویهض، 1393، 1-3 ، 21-32، 62)در این دو کتاب به طور کامل به بررسی عقاید نژادپرستانه و ضد بشری یهودیت پرداخته است که حاوی تفسیری اشتباه از کتب عهد عتیق است. در کتاب دنیا بازیچه یهود به نقل از تلمود آمده: «نطفه غیر یهودی همچون نطفه اسب است. بیگانگان مانند سگ هستند.»(حسینی شیرازی، 1381، 93) دیدگاه نژادپرستانۀ قوم یهود، نگاهی دینی نیز محسوب میشود. آنان معتقدند که ادیان دیگر خدای برحقّی را نمیپرستند و تنها خدای حقیقی خدای بنیاسرائیل است. چراکه خدا، خود را به آنان و آنان را به خود اختصاص داده است.در کتاب سیری در مکتب یهود به نقل از تلمود ص3٨5 آمده است که : «حضرت ابراهیم گناهکاران یهود را از جهنّم بیرون میآورد، جز یهودیانی که با زنان غیریهودی ازدواج کرده باشند.» ( حسینزاده، سیری در مکتب یهود، 209)در کتاب دنیا بازیچه یهود به نقل از تلمود آمده است: «روح یهودیان از روح دیگران افضل است. زیرا ارواح یهود جزء خداوند است، همانگونه که فرزند جزءپدرش میباشد. روحهای یهود، نزد خدا عزیزتر است؛ زیرا ارواح دیگران شیطلانی، و مانند ارواح حیوانات است. یک فرد اسرائیلی نزد خداوند بیش از ملائکه قدر و منزلت دارد. اگر غیر یهودی، یک یهودی را بزند، چنان است که به عزّت الهیه جسارت کرده و جزای او غیر از مرگ چیز دیگری نیست و باید اورا به قتل رسانید. همانگونه که انسان بر حیوانات فضیلت دارد، یهود نیز بر دیگر انسانها فضیلت دارد. ملّت برگزیدۀ خدا، ما هستیم و لذا خداوند برای ما حیوانات انسانی خلق کرده است. خداوند تورات را به هر قومی ارائه داد، آنها نپذیرفتند و شایستگی پذیرش آن را نداشتند. ولی قوم یهود با عشق و علاقه و با شایستهگی تورات را پذیرفت. از آنجا که ملّت اسرائیل امانتدار وحی و الهام الهی بود، بالطّبع افرادی از این قوم بهعنوان پیامبران الهی برگزیده شدند. حتّی اگر ملت اسرائیل شایستگی هم نداشته باشد، معاذألک هنوز فرزندان خدا خوانده میشوند.»(حسینی شیرازی، 1381، 91) ب) مسیحیت و افراط مسیحیت نیز همانند دیگر ادیان الهی از سیرهای افراطی و بدعتگزار مصون نبوده و از همان ابتدا، پس ازحضرت عیسی سیرهای انحرافی و افراطی در آن به وجود آمدند و تا به الآن این سیر ادامه دارد.پس از صعود مسیح نیز اختلافاتی در میان پیروانش ایجاد شد و برخی از آنها، دیگران را متهم به بدعتگذاری کردند. زیرا همیشه کسانی هستند که خود را مصلح یک نظام فاسد یا جوینده تفسیری صحیح در مورد آن میپندارند ولی مدافعان آن نظام، آنها را منحرف و تحریفکننده حقیقت میدانند. بنابراین گروهی که مغلوب میشود بدعتگذار خوانده میشود. از این روی پولس در رسالهاش میگوید: «و از کسی که از اهل بدعت باشد بعد از یک دو نصیحت اجتناب نما. زیرا میدانی که چنین کسی مرتد و از خود ملزم شده در گناه رفتار مینماید.»(رساله پولس به تیطس ، 10:3) جوان آگریدی در همین زمینه میگوید: مردم مسیحیت را بسیار تحریف کردهاند و این تحریف، ایشان را بدانجا رهنمون شده است که عملشان تناقض مستقیم با اصول اساسی آن دارد.(آگریدی، 1384، 32) تاریخ هیچگاه سیر یکسانی نداشته و همیشه در تحول سپری شده است. از این رو شمارش تمام بدعتهای مسیحیت در یک مرحله مطلوب نیست بلکه باید با توجه به فضای حاکم بر کلیسای مسیحی در هر دوره بدعتهای آن نیز بررسی شوند.
از صعود مسیح، حواریون تبلیغ میان گروههای یهودی را آغاز کردند. یکی از یهودیانی که پس از مدتی به شکلی عجیب ایمان آورد شخصی بنام پولس بود. پولس که برای دستگیری مسیحیان دمشق به سوی این شهر رهسپار بود، طبق روایت خودش در راه، نور مسیح را دید و آواز آن حضرت را شنید که او را به خاطر کارهایش توبیخ نمود. وی که بینائیش را در این حادثه از دست داده بود به دستور مسیح به دمشق رفت و در آنجا توسط شخصی به نام حنانیا بینائیش را بازیافت و از روحالقدس پُر شد.(اعمال رسولان 9 :1 ـ17) پس از این جریان پولس خود را یک مسیحی متعصّب پنداشت و برای تبشیر مسیحیت به هر وسیلهای تمسک جست و در این راه حتی برخی از آموزه های خود مسیحیت را نیز عوض کرد. نیچه متفکر بزرگ عالم مسیحیت نیز به این نکته توجه کرده و در آخرین اثر خود به نام دجال، پولس را بنیانگذار واقعی مسیحیت و در عین حال بزرگترین تحریفکننده آن توصیف میکند.(کونگ، 1386، 17) هانس کونگ، متفکّر بزرگ مسیحی بیان میکند که پولس از عیسی نام نمیبرد. او میگوید: آیا عجیب نیست که پولس -که شخصاً عیسی را نمیشناخت- به ندرت در رسالههایش به شخص عیسی و موعظه تاریخی او اشاره میکند؟ آیا این امر عجیب به نظر نمیرسد که هیچ یک از تمثیلهای عیسی یا موعظه او بر روی کوه یا معجزات عیسی و اصلا محتوای پیام عیسی در رسالههای پولس یافت نمیشود؟ پاسخ من این است که این عجیب است...» (کونگ، 1386، 23) از بین مبلغان و مروّجین مسیحیت، پولس موقعیت ویژهای دارد که برای ترویج مسیحیت بین غیر یهودیان امپراطوری روم، دو کار و در حقیقت دو تحریف عمده در مسیحت انجام داد: اولا: از نظر عقیدتی، مسیحیت را چنان تغییر داد که پذیرش آن برای مشرکان امپراطوری روم آسان شد. ثانیاً: مسیحیت را ازنظر عمل آسان گردانید؛ زیرا برای غیر یهودیان، عمل به دستورات بسیار پیچیده یهودیت سخت بود، لذا پولس شریعت (حلال و حرام و مکروه و مستحب) را از مسیحیت حذف کرد و ایمان را برای رستگاری کافی دانست.(رضوانی، 1386، 37) البته باید دانست که احکام الهی بر اساس مصالح و مفاسد است. که علت حرمت ذاتی مواردی مثل گوشت خوک و شراب به دلیل زیانها و ضررهای فردی و اجتماعی، بر کسی پوشیده نیست. چنان که قرآن کریم نیز به این معنی اشاره دارد.(سوره بقره، آیه219) اما پولس که از تحریفکنندگان مسیحیت واقعی و از بنیانگذاران مسیحیت تحریفشده کنونی است، برای جلب طرفداران بیشتر، صریحاً اعلام کرد که دیگر عمل «ختنه» وجوب ندارد، و هم چنین رعایت حلال و حرام در طعام و شراب ضروری نیست.(جان بی ناس، 1372ش،ص614) یکی دیگر از افراطها و بدعتهای پولس، مسئله گناه اصلی یا اولیه است که همان ماجرای خوردن از میوه درخت ممنوعه توسط آدم میباشد؛ اما مار او را فریب داد و آدم از آن درخت استفاده کرد و بدینسان آدم که سمبل انسانها بود گناه کرد. خدا بر انسانها غضب کرد و همۀ مردم بهخاطر گناه آدم، ذاتاً گناه کار شدند( رومیان، ۵: ۱۹) و مجازات گناه، یعنی مرگ، بر تمام کسانی که خودشان شخصاً و عمداً گناه نکردهاند نیز جاری شد؛(همان ۵: ۱۲-۱۴) لذا در نوشتههای خود آورده است که عیسی آمد تا با قربانیکردن خود، گناه را بردارد.(عبرانیان ۹/۲۶) این عقیده ازجمله اصولی است که اکثریت مسیحیان بدان معتقدند. این عقیده در هیچیک از کتب عهد عتیق سابقه ندارد و هیچکدام از پیامبران از آن صحبت نکردهاند و در هیچیک از کتب مقدس از محکومیت عموم، به جهنم و عذاب الهی سخن نیامده است؛ اما با این وجود پولس مدعی این دکترین بود و برای اولینبار این نظریه را مطرح کرد.این فکر که حضرت مسیح فدای گناهان بشریت شد، فکری بود که از جامعۀ یونانی و رومی گرفته بود؛ زیرا برخی از مذاهب شرکآلود در یونان و روم به خدایانی معتقد بودند که عنوان فادی داشتند و برای دیگران جان خود را از دست داده بودند.اینها همه در حالی است که حواریون عیسی و در رأس آنها پطرس، در همۀ این موارد با پولس مخالف بودند.(زیبائینژاد، ۹۱ -۹۹)
در میان انبیاء سلف، کسی نبوده که در عوض رسالتش از مردم پول بگیرد. امّا عباراتی از کتاب مقدس اشاره میکند که پولس در ضمن موعظه اجرت میگرفت و صدقات کلیساها را نیز جمعآوری میکرد. «آیا اختیار خوردن و آشامیدن نداریم؟… یا من و برنابا بهتنهایی مختار نیستیم که کار کنیم؟ کیست که هرگز از خرجی خود جنگ کند یا کیست که تاکستانی را غرس نموده از میوهاش نخورد یا کیست که گلهای بچراند و از شیر گلّه ننوشد؟» (اول قرانیق ۱۶: ۱-۴؛ دوم قرنتیان، ۱۱: ۸) شاید به همین دلیل بود که کلیسای کورنت، پولس را به سوءاستفاده مادی از تبلیغ متهم کرد.(همان) و موارد بسیار دیگر که حاکی از سوءاستفاده از مسیحیت و تغییر و تحریف و بدعت و ایجاد قواعد افراطی در این شریعت است.
در قرن 4 میلادی وقتی مسیحیان به کمک کنستانتین، مسیحیت را رسمیت بخشیدند، با مشرکان و آداب و رسوم مشرکان به شدت برخورد کردند. آنها دیگر به نوشتن کتاب و رساله علیه بدعتگزاران اکتفا نکردند، بلکه با مخالفان خود با خشونت و شکنجه برخورد کردند.(آگریدی، 1384، 130-135) مسیحیان با قدرتی که پیدا کرده بودند، ادیان دیگر را با زور ریشه کن میکردند.(کونگ، پیشین، 84-85) نویسندهای مسیحی بیان میکند: «چه انقلابی! در کمتر از یک قرن، کلیسای آزار و اذیت کشیده به کلیسایی آزاردهنده تبدیل شده بود. دشمنان آن یعنی «بدعتگزاران» (کسانی که از جامعیت ایمان کاتولیکی جدا شدند) اینک دشمنان امپراتوری نیز به حساب آمده و از اینرو، مجازات میشدند. مسیحیان برای اولین بار، دیگر مسیحیان را به دلیل داشتن دیدگاه های متفاوت در باب ایمان، به قتل میرساندند».(پیشین، 85)گروههای مسیحی هر یک خود را راست کیش میپنداشتند و دیگران را بدعتگزار و مرتد.( سلیمانی، (1384)، 106-107) طبق کتاب مقدس (عبرانیان 6: 4-6)کسی که مرتد شد، راه توبه برای او بسته است. مجازات بدعت و ارتداد مرگ است. توماس آکویناس(متوفی 1274م) که یکی از بزرگترین و صاحب نفوذترین دانشمندان مسیحی است، میگوید: «کلیسای کاتولیک هزاران نفر از بدعتگزاران مسیحی را سوزاند (هانس کونگ، پیشین، 188) و یا گردن زد.( هانس کونگ، پیشین، 220)
شهید مطهری در کتاب آشنایی با قرآن بیان میدارد که خداوند در آیه 27 سوره حدید میفرماید: «ما در دل پیروان حضرت عیسی(علیه السلام) رأفت و رحمت قرار دادیم. یک چیزی هم خودشان از پیش خود ساختند. بدعتی هم خودشان آوردند، بدعتی که قرآن کریم میگوید اگر همین بدعت را خوب عمل میکردند، میتوانست مطابق رضای خدا هم باشد ولی همان بدعت را هم خوب عمل نکردند. بدعتشان چه بود؟ رهبانیت، همین حالت به اصطلاح غارنشینی و صومعه نشینی، حالت گریز از خلق و نجات دادن خود، برای نجات دادن خود و دین خود فرار کردن از خلق.» «رهبانیة ابتدعوها؛ ما دیگر رهبانیت را برای آنها فرض نکرده بودیم.» یعنی خیال نکنید که این ریاضت و رهبانیتی که در میان پیروان مسیح هست، این هم جزء تعلیمات مسیح بوده. نه، این جزء تعلیمات مسیح نبوده، این را ابداع کردند؛ یعنی از خود ساختند، از خود به وجود آوردند.»؛ «ما کتبناها علیهم؛ بدعتی بود که خود ایجاد کردند و ما بر آنها این را ننوشته بودیم.» (این جمله) تأکید و توضیح همان «ابتدعوها» است: حال آنها چرا این کار را کردند، هدفشان در ابتدا چه بود؟ آیا از اول هدف بدی داشتند یا هدف خوبی داشتند؟ قرآن میگوید از اول هدفشان رضای خدا بود و این کار را برای رضای خدا کردند: «الا ابتغاء رضوان الله» استثناء است از یک امر مقدّر؛ یعنی اینها این رهبانیت را ابتداع نکردند جز برای رضای حق. ولی همین بدعتی را هم که برای رضای حق ایجاد کردند، آنچنان که باید رعایت نکردند؛ یعنی از مسیر چیزی که خودشان خلق کرده بودند و بدعتی که ایجاد کرده بودند نیز منحرف شدند. اسلام با رهبانیت و زهدگرائی به مخالفت برخاسته و آن را بدعتی از راهبان شمرده است. پیغمبر اکرم صریحاً فرمود: «لا رهبانیه فی الاسلام» (مجلسی، ج۶۸، ص ۳۱۹). هنگامی که به آن حضرت اطلاع دادند که گروهی از صحابه پشت به زندگی کرده از همه چیز اعراض نمودهاند و به عزلت و عبادت روی آوردهاند، سخت آنها را مورد عتاب قرار داد و فرمود: من که پیامبر شمایم چنین نیستم. پیغمبر اکرم به این وسیله فهماند که اسلام دینی جامعهگرا و زندگیگرا است نه زهدگرا. به علاوه تعلیمات جامع و همه جانبه اسلامی در مسائل اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، اخلاقی بر اساس محترم شمردن زندگی و روی آوری به آن است، نه پشت کردن به آن. گذشته از همه اینها، رهبانیت و اعراض از زندگی با جهان بینی و فلسفه خوشبینانه اسلام درباره هستی و خلقت ناسازگار است. اسلام هرگز مانند برخی کیشها و فلسفه ها با بدبینی به هستی و خلقت نمینگرد و خلقت را نیز به دو بخش زشت و زیبا، روشنائی و تاریکی، حق و باطل، درست و نادرست، بجا و نابجا تقسیم نمیکند. (مطهری، 1389، 136-133؛ مطهری، 1379، 218-216) ج) اسلام و افراطیگری
دو اصطلاح سلفیه و بنیادگرایی در طول سدة اخیر پیوندی مستحکم با یکدیگر داشتهاند، به نوعی که گاه در کاربردها میان آنها خلط شده است؛ این آمیختگی هم در مفهوم و هم در مصداق زمینة آن را فراهم آورده است که درک دقیقتر هر یک از این دو اصطلاح در گرو درک دیگری باشد. سلفیه اصطلاحی برخاسته از بافت بومی در فرهنگ اسلامی است و ریشه در تاریخ گذشته این فرهنگ دارد. با این وصف آنچه موجب شده است تا در سدة اخیر این مفهوم اهمیتی ویژه داشته باشد، جریان هایی نوظهور است که مصداقی از معنای تاریخی سلفیه بوده یا دست کم خود را مصداق آن می دانستهاند. این در حالی است که اصطلاح بنیادگرایی خاستگاهی کاملاً بیرونی دارد؛ این اصطلاح از بافت مسیحیت پروتستان در ایالات متحده –یعنی فضایی بسیار دور و متفاوت با فضای فرهنگی جهان اسلام- برخاسته و با تعمیمهایی که در اطلاق شده است؛ طیفی که با درصد قابل ملاحظهای با گروه های منتسب به سلفیه همپوشی دارد، هر چند جداییهایی نیز در این میان دیده میشود. بازگشت سلفیه در پیشینة تاریخیاش، به اصطلاح «سلف» است که در تعابیر عالمان اصحاب حدیث در سدههای متقدّم رایج شده بود و حتی در صحیحین نیز دیده میشد. (بخاری، 1407، ج3، ص 1051) اینان با استناد به احادیثی چون حدیث «ما قضی به الصالحون» از زبان پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)، اقوال سلف را در صورت نبود حکمی از کتاب و سنت، مرجع نهایی میشمردند. (دارمی، 1407، ج1، ص 71) در سده های میانه و متأخر، با شکل گرفتن مذاهب برای بیشتر محافل دینی، اقوال سلف مرجع مستقیمی محسوب نمیگشت و تنها طیفهایی از اصحاب حدیث و نیز پیروان مذاهب برآمده از اصحاب حدیث چون مالکیه بودند که همچنان بر اهمیت آن تأکید داشتند.(قرطبی، 1972، ج2، ص 213) اینان بارها اقوالی را در عقاید و فقه به «مذهب سلف» نسبت میدادند بدون آن که مشخصاً مرجع این سلف را تعیین کنند.(ابن قیم، 1404، ص 98) در نوشته های این سده ها، بارها تعبیر «الآثار السلفیه» به کتاب و سنت به عنوان مستندات عطف شده است.(ابن قیم، 1418، ج4، ص 1279) حتی برای اینان، اینکه سلف دقیقاً چه طیفی را در برمیگیرد، محل وفاق نبود؛ برخی آن را محدود به صحابه میانگاشتند.(عظیم آبادی، 1415، ج12، ص 243) و برخی تا نسل اتباع تابعین، یعنی شاگردان شاگردان صحابه (مبارکفوری، بی تا، ج8، ص 131)، گاه تا فقیهان صاحب مذهب ابوحنیفه پیشوای اصحاب رأی (ابن حجر، 1379، ج13، ص 253) تعمیم میدادند. در طی سده های 4-6ق تعبیر سلفیه به عنوان معادلی برای اصحاب حدیث نه تنها برای اهل سنت که برای اخباریان شیعه نیز کاربردی محدود داشته است.(شهرستانی، 1375، ج1، ص147) اما به ویژه از سدة 8ق، اصطلاح «سلفیه» به عنوان مذهب سلف در تقابل با مذاهب شناخته شده در جهان اسلام –اعم از مذاهب کلامی و مذاهب فقهی- شکل گرفت. 1-1. سلفیگری تکفیری به رویکرد گروهی از سلفیون گفته میشود که مخالفان خود را کافر میشمارند. براساس مبنای فکری آنان، میان ایمان و عمل تلازم وجود دارد. به این معنی که اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد و مرتکب کبائر شود، از دین خارج و کافر شناخته میشود. از منظر تاریخی، در جهان اسلام، تنها گروه خوارج بودند که چنین عقیدهای داشتند. خوارج ایمان را بسته به عمل میدانستند و فرد مرتکب کبیره را از دین خارج و واجبالقتل تلقی میکردند. به همین علت، دربرابر مسلمانان قد برافراشتند و آنان را به بهانههای واهی کشتند. حتی حضرت علی(علیه السلام) را به این بهانه شهید کردند؛ چون با پذیرش حکمیت، که خود آنها به او تحمیل کرده بودند، مرتکب کبیره شده بود. سلفیهای تکفیری هم، چنین دیدگاهی دارند. این نوع نگرش موجب میشود که مسلمانان را به علت انجام امور مذهبی در ردیف مشرکان قرار دهند و درنتیجه آنان را «مهدورالدم» بخوانند. این گروه، مانند خوارج، مسلمانان را از آن رو کافر میدانند که همانند آنها نمیاندیشند و به باور آنها مشرکند. مهمترین نوع سلفیگری، سلفیگری تکفیری (تکفیر مسلمانان) و (وهابیت تکفیری) است. این گروه همچنین، فتواهایی مبنی بر کافر بودن شیعیان و دیگر مسلمانان صادر کرده اند، چنانکه (( عبدالرحمن ناصر الرباک)) - یکی از علمای وهابی- شیعه و آن دسته از اهل سنت را که تمایلات صوفی دارند، کافر و مشرک میداند. صدور فتوای قتل شیعیان و تخریب قبرهای امامین عسکریین(علیه السلام)از سوی علمای وهابی ـ که (بن جربین) در رأس آنان بود ـ موجب شهادت جمعی از شیعیان و تخریب مقبره های این دو امام شیعه شد. به جز وهابیون، گروههای تندروی دیگری نیز، مانند گروههای وابسته به مکتب سلفی (دیوبندی) در پاکستان چنین اعتقادی دارند. (سپاه صحابه)، (لشکر جهنگوی) و (لشکر طیبه)، همگی از گروههای سلفی وابسته به شاخه افراطی دیوبندی هستند که به طور رسمی، شیعیان را کافر اعلام کرده و هر بار به جنایتهای فجیعی دست میزنند. (موسوی، 1394، 11-28) 1-2. سلفی گری جهادی نظریه پردازی درباره سلفیگری جهادی در تفکرات اندیشمندان مرصی ریشه دارد. سرچشمه این نوع سلفیگری را، نخست باید در اندیشه های (سید قطب) جستجو کرد. به عقیده سید قطب، جاهلیت قرن بیستم وخیمترین نوع جاهلیتی است که تاکنون در تاریخ بشر دیده شده است. بهنظر وی، تالشهای پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای از بین بردن دشمنانش، بسیار آسانتر از تالشهایی است که باید برای پایان دادن به جاهلیت در عصر حاضر صرف شود. وی دلیل این امر را، دشمنی دوگانهای میداند که مؤمنان باید با آنها مبارزه کنند؛ یعنی دشمن خارجی (به طور عمده فرهنگ غربی) و دشمن داخلی در دنیای اسلام(حاکمان غیراسلامی). وی در چنین شرایطی، جهاد را مطرح کرده و بیان میکند که در این شرایط، مسلمانان وظیفه دارد برای برپایی دین، چه با کفار و چه با حاکمان دستنشانده کشورهای اسلامی جهاد کند. چنین رویکردی سبب شد که اخوانالمسلمین با تأثیر از اندیشههای سید قطب، مواضعی جهادی دربرابر دولت مرص بگیرد. گروه دیگری که در ایجاد اندیشه سلفیگری جهادی تأثیر داشت «جامعت اسلامی مرص» بود که «عبدالسالم فرج» مانیفست جهادی آنان را نوشت. وی در سال 1979میلادی (1358ش)، در کتاب الفریضه الغائبه، فریضه جهاد را مقوله واجبی مطرح کرد که فراموش شده است و پس از آن، میان گروه جهاد و جامعت اسلامی مرص پیوندی ایجاد شد که سرانجام به ترور انورسادات انجامید. در دیدگاههای سیدقطب و عبدالسالم فرج، جنگها و اختلافات فرقهای وجود نداشت و عامه مردم و علما، به علت اختلاف عقاید مورد حمله قرار میگرفتند و کشتار میشدند. (موسوی، 1394، 11-28) 1-3. سلفی گری تبلیغی سلفیگری تبلیغی، بیشتر دربرابر سلفیگری تکفیری مطرح میشود. سلفیگری تبلیغی، نوعی از سلفیگری است که محور فعالیتهای خود را تبلیغ اندیشهها و مبانی سلفیگری قرار میدهد. هرچند در ماهیت این نوع سلفیگری نیز تکفیر مخالفان دیده میشود. اما در ظاهر نسبتبه جهاد و مبارزه با مسلمانان کمتر تأکید دارد. درواقع، سلفیگری تبلیغی میکوشد تا در عصر جهانیشدن، با بهرهبرداری از فناوریهای پیشرفته ارتباطی، گفتمان سلفیگری را جهانی سازد. هزاران سایت اینترنتی و چندین شبکه ماهوارهای، مسئولیت تبلیغ دیدگاههای سلفیگری را برعهده دارند. بهطور معمول، در باب تبلیغ این جریانها در دو محور فعالیت میکنند: الف) ترویج مبانی سلفیگری: سلفیان تبلیغی میکوشند تا معارف و مبانی خود را در قالب روشهای نوین به جهانیان عرضه کنند. مباحثی مانند: حدیثگرایی، گذشتهگرایی و ترویج مفاهیم اعتقادی تحریفشده خود همچون توحید و شرک و ایمان و... ب) شبههافکنی: بخش دیگر در جریان سلفیگری تبلیغی، که مهمتر از بخش اول است، القای شبهه برای تخریب عقاید مسلمانان است. برای مثال، در ایام محرم شبهههای عزاداری مطرح میشود و یا در مورد اهل سنت، طریقت به چالش کشیده میشود که شمار فراوانی از اهل سنت به آن اعتقاد دارند. (موسوی، 1394، 11-28)
2-1. بهائیت بنیانگذار فرقه بهائیت، «میرزا حسینعلى نورى» معروف به بهاءاللّه است.(آئین بهائیت نام خود را از همین لقب گرفته است) فرقه بهائیت در دوره قاجاریه به وجود آمد. از لحاظ فرهنگى، بیش از 90 درصد مردم بى سواد بودند. یکسرى اعتقادات خرافى و اوهامى که رنگ مذهبى به خود گرفته بود در میان مردم رسوخ داشت و هرکس آن را قبول نمىکرد، مورد لعن و تکفیر قرار مى گرفت.( شمیم، 1375، 272؛ نصرى، 1382، 9) در چنین فضایى، فرقه شیخیه طرح ایجاد ارتباط با معصومین(علیهم السلام) در خواب و رویا و غیره را مطرح نمودند. به این ترتیب «سیدعلى محمد باب» خود را باب امام زمان(عج) قلمداد کرد و سپس با اعلام نسخ دین اسلام، به ابداع دین جدید و ادعاى پیغمبرى پرداخت.(زاهدانى، ش 38، کامل) بهائیت و کنشگران آن نیز این مسیر را ادامه دادند و على رغم مجاهدت و فعالیت هاى مختلف روحانیت بیدار در مقابله و جلوگیرى از تحقق اهداف اصلى این مسلک سازى ها به سبب جهل و فقر فرهنگى توده هاى مردم، گروهى را جذب نمودند. در واقع جهتگیرى کلى ایدئولوژى این فرقه، جداسازى ملّت ایران از مراجع تقلید و مشغول کردن آنان به مکتبى ساخته بشر و سرشار از جنبه هاى غیرعقلانى بود و در نهایت گرایش به این ایدئولوژى موجب جداشدن مردم از دین و دیندارى گردید و پیوستن به مکاتب غیردینى را تسهیل نمود. نمونه هاى این جداشدن از دین و دیندارى و گرایش به مکاتب سکولار از سوى کنشگران بهائیت در دوران مشروطه و پهلوى قابل مشاهده مى باشد.(زاهدانى، ش 38، کامل) پیدایش مسلک هایى نظیر بابیه، بهائیه و قادیانیه در قرن نوزدهم - قرن نفوذ و سلطه استکبار در جهان اسلام - را عمدتاً بایستى در ربط با تلاش استعمارگران جهت سلطه بر مقدرات کشورهاى شرقى و اسلامى مورد بررسى و کندوکاو قرار داد، که البته نقص ها و نارضایتى هاى موجود در جوامع آن روز اسلامى در کمک به پیشبرد این جریان هاى استعمارى بى تأثیر نبوده است.(موج بیدارى اسلامى و افول فرقه ضاله، 1386، کامل) درصد قابل توجهى از بدنه بهائیت را یهودیانى تشکیل مى دهند که به این فرقه گرویده اند. مطابق تحقیقات، پیدایش و گسترش سریع بابى گرى و بهائى گرى و به ویژه نفوذ منسجم و عمیق ایشان در ساختار حکومتى قاجار از دوران مظفرالدین شاه، با پدیده اى تحت عنوان «یهودیان مخفى»(اصطلاح یهودى مخفى، به یهودى اطلاق مى شود که براى انجام مأموریت دینى-سیاسى یا از سر اجبار و تقیه به دین دیگر گرویده است مانند مارانوهاى اسپانیا و پرتغال، دونمه عثمانى فرانکیست ها در اروپاى شرقى و مرکزى و آنوسى ها در ایران) در ارتباط باشد.(شهبازى، بیتا، 32) در بررسى تاریخ پیدایش و گسترش بابى گرى در ایران، نمونه فراوانى از گرایش یهودیان تازه مسلمان به این فرقه مشاهده مى شود که به مروّجین اوّلیه بابى گرى و عناصر مؤثر در رشد و گسترش آن بدل شدند و در واقع همچنان یهودى بودند. «اسماعیل رائین» نیز معتقد است: «بیشتر بهائیان ایران، یهودیان و زردشتیان هستند و مسلمانانى که به این فرقه گرویده اند در اقلیت مى باشند. اکنون سال هاست که کمتر شده مسلمانى به آن ها پیوسته باشد».(رائین، 1357، 30) 2-2. صوفیه و دراویش در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، پیروان آن حضرت را به اسلام و ایمان نسبت میدادند و مسلم و مؤمن مینامیدند و آنانکه محضر پیامبر را درک کرده بودند صحابه نامیده میشدند و نسل بعد را که با صحابه پیامبر محشور بودند تابعین خواندند. سپس کنیه زاهد و عابد مطرح شد و سپس اسم عباد و زهاد به عدّهای اطلاق گشت که از دنیا کناره جسته و خود را وقف عبادت و ریاضت نموده بودند و با این عمل، طریقه و روش خاصی در عالم اسلام بوجود آوردند. تا اینکه در حدود اوائل قرن دوم هجری کم کم اسم صوفی و طریقه تصوّف مطرح شد. از معروفترین چهره های تصوّف در این دوره می توان به ابوهاشم کوفی , و ابراهیم ادهم , ذوالنون مصری … اشاره کرد. این طریقه (تصوّف) در ابتدای امر میان مسلمین، ساده و از حدود ریاضت و عزلت و مجاهده نفسانی و اخلاقی خارج نبود. ولی از قرن سوم به بعد دامنه تصوّف وسعت یافت و مایه های ذوقی در آن پیدا شد; و اساس آن را محمد بن عبدالله بن مستره ابن نجیح معروف به ابن مستره متوفای سال ۳۱۹ هجری بنا نهاده است. وی در سال ۳۰۰ هجری تعلیمات خود را آغاز کرد و مردی تارک دنیا و ناسک بود و در صومعهای واقع در شهر قرطبه در اسپانیا میزیست. تعلیمات وی بعدها به توسط محی الدین معروف به ابن عربی متوفای سال ۵۶۰ هجری تکمیل و تدوین گردید.(عمید زنجانی ,1367، کل کتاب) بر اثر انشعاباتی که در قرون بعد در تصوّف پیدا شد، رشته ها و فرقه های متعدّدی بوجود آمد. هر دسته و فرقه در صدد حفظ موقعیت خود در برابر فرقه های دیگر و گروه متشرعین برآمده و هر کدام سلسله مشایخ خود را به نحوی به اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) و یا به یکی از ائمه اهلبیت (علیه السلام) رسانیدند. چنان که سلسله رفاعیه و کمیلیه خرقه و سلسله خود را به کمیل بن زیاد نخعی, و فرقه نقشبندیه به توسط ابراهیم ادهم به امام زین العابدین (علیه السلام) و سلسله شطاریه به توسط بایزید بسطامی به امام جعفر صادق (علیه السلام) و سلسله ذهبیه و بعضی از فرقههای دیگر به توسط معروف کرخی به امام علی بن موسی الرضا نسبت دادهاند. و همچنین فرقههائی که در مذهب مشایخ اولیه خود باقی مانده و پایبند به تسنّن بوده اند، سلسله ی مشایخ خود را به توسط حسن بصری به امام علی(علیه السلام) یا به ابوبکر خلیفه اول رسانیده اند.(همان) اما واقع امر عدم همبستگی میان تشیّع و تصوّف است. زیرا تصوّف از تشیّع کاملاً بیگانه است.(لازم بذکر است که عرفای شیعی و علمای ربّانی در ظاهر امر, شباهتی به تصوّف دارند، ولی در واقع امر چنین نیست)؛ زیرا اصول و قواعد تصوّف با تشیّع منافات دارد و هیچگونه میان آن دو همبستگی وجود ندارد. مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه مینمایاند که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله آنها از میان اهل سنت برخاسته اند و تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه، یک مرشد هم نمیتوان یافت که شیعه و پیرو اهل بیت باشد. (الهامی، بیتا، ص316) بخش سوم: جایگاه افراطیگری در قرآن از اولین مصادیقی که قرآن به نقد مبانی افراطیگری در آن میپردازد، این است که به تببین خصوصیات دنیوی و بشرگونه انبیا میپردازد و هرگونه الوهیت و خواص ربوبیتی را از آنها نفی میکند. برخلاف ادیان دیگر که اکثرا دچار این اشتباهات شدند.اسلام دین تسلیم به حق و حقیقت است. تنها پیام دین اسلام، پیام تسلیم و ایمان به حقیقت است. از نظر اسلام خدا یکتاست و توحید گوهر و حقیقت دین است. اسلام که دینی واقعگرا و حقیقتمحور است، نمیخواهد پیروان خود را آلوده به خرافات و شرک و شخصیت محور ببیند. این دین تمام تلاش خود را برای جلوگیری از تکرار آنچه بر سر ادیان دیگر آمده است به کار گرفت. به همین جهت تکیه قرآن کریم بر این است که پیامبر اسلام به مردم تفهیم کند که او بشر است و شخصیت الوهی ندارد تا پیروان او به سرنوشت پیروان مسیح دچار نشوند. خداوند برای جلوگیری از هر نوع افراط و تفریط یا غلو و تقصیر از محور توحید و دوری از این حقیقت، خطاب به پیامبر خود میفرماید: «قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُکُمْ یُوحَى إِلَیَّ أَنَّمَا إِلَهُکُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا.»(سوره کهف، آیه۱۱۰) به مردم بگو: من هم مِثل شما بشرى هستم ولى به من وحى مىشود که خداى شما خدایى یگانه است. پس هر کس به لقاى پروردگار خود امید دارد باید به کار شایسته بپردازد، و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نسازد. یکی از خصلتهای بشری انبیاء، فنا و مرگ است که خداوند در قرآن آن را در مورد پیامبر اسلام تبلیغ کرده است: «وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ»(سوره انبیاء، آیه ۳۴) ای پیامبر هیچ بشری قبل از تو جاودانه نبود. آیا اگر تو بمیری مشرکین جاودان خواهند ماند؟ «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُونَ.»( سوره زمر، آیه۳۰) ای پیامبر تو میمیری آنان نیز خواهند مرد. از دیگر خصلتهای بشری انبیاء، ضعف وجودی آنهاست و اینکه جز آنچه خدا بخواهد صاحب هیج نفع و ضرری برای خود یا دیگران نیستند. علم آنها در حد علم ممکن برای بشر است. این ویژگیها نیز باید توسط پیامبر اسلام به مردم تفهیم و تبلیغ میشد، تا مردم ذهنیت افراطی پیدا نکنند؛ به همین جهت خداوند خطاب به پیامبر میفرماید: «قُل لاَّ أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَ لَوْ کُنتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لاَسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَ مَا مَسَّنِیَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِیرٌ وَ بَشِیرٌ لِّقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ.»(سوره اعراف، آیه۱۸۸) به مردم بگو: من جز آنچه خدا بخواهد، براى خودم اختیار سود و زیانى ندارم، و اگر غیب مىدانستم قطعاً برای خود خیر بیشترى مىاندوختم و هرگز به من از جانب دشمن یا غیر دشمن آسیبى نمىرسید. من جز بیم دهنده و بشارتگر براى گروهى که ایمان آورند، نیستم. اسلام علاوه بر پیروان خود، خواستار راه مستقیم توحید برای همه مردم و ادیان به افراط کشیده شده است. قرآن مردمی که به الههای دروغین دل بسته اند را به توحید دعوت میکند. به تعبیر قرآن کریم: «وَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا یخْلُقُونَ شیْئاً وَ هُمْ یخْلَقُونَ وَ لا یَمْلِکُونَ لاَنفُسِهِمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَ لا حَیَوةً وَ لا نُشورا»ً( سوره فرقان، آیه۳) برخی از مردم موجوداتی را که خلق نمیکنند بلکه مخلوق هستند، مالک نفع و ضرری برای خود نیستند، مرگ و زندگی و برانگیختن آنان به دست خودشان نیست را به جای خدا در نظر میگیرند. بنابراین این موجوداتی که دارای این سه ویژگی هستند، شایسته پرستش نیستند. بر همین اساس خداوند خطاب به اهل کتاب میفرماید: «قل یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْاْ إِلَى کَلَمَةٍ سَوَاء بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللّهَ وَلاَ نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوْاْ فَقُولُواْ اشْهَدُواْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ»(سوره آلعمران، آیه۶۴) ای اهل کتاب بیایید به آنچه در بین ما مشترک است رو آوریم و فقط خدا را بپرستیم و هیچ چیز را شریک خدا ندانیم و یکدیگر را ارباب خود ندانیم بلکه تنها پروردگار خود را بپرستیم. برخی از افراطیگریها در دین تفاوت زیادی با شرک یاد شده ندارد. بر خلاف تصور عدهای، اینگونه نبوده است که مشرکین به خدای عالم باور نداشته باشند، بلکه آنان تنها تصور میکردند که تدبیر امور عالم مشترکا در دست خدا و غیر خداست. افراطیون و مشرکین هر دو خدا را به عنوان خالق خود قبول داشتند. به بیان قرآن: «وَ لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»(سوره زخرف، آیه ۸۷) اگر از مشرکین بپرسی چه کسی آنان را آفریده است میگویند: الله. تفاوت بین مشرکین و افراطیون تنها در این بود که نوع موجودی که شریک خدا قرار میدادند تفاوت داشت. مشرکین موجوداتی مثل خورشید، ماه، سنگ، چوب، تمثال انسان، یا خود انسانی چون فرعون را که نفع و ضرری از جانب آنان متوجه بشر نیست، توانمند، شفیع و وسیله تقرب به خدا قرار میدادند. به بیان قرآن کریم: «وَ یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَ لاَ یَنفَعُهُمْ و َیَقُولُونَ هَؤُلاء شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللّهِ»(سوره یونس، آیه ۱۸) مشرکین چیزهایی را غیر از خدا میپرستند که نفع و ضرری به آنان نمیرساند و میگویند اینها نزد خداوند شفیع ما هستند. مشرکین الهههای خود را وسیله تقرب به خدا میدانند، چنانچه خداوند فرموده است: «الَّذینَ اتَّخَذُوا مِن دُونِه اَولِیاءَ مَا نَعبُدُهُم الّا لِیُقَرِّبُونا اِلَی اللهِ زُلفی«.(سوره زمر، آیه ۳0) آنان که غیر خدا را اولیاء خود قرار میدهند، میگویند آنان را نمیپرستند مگر به خاطر اینکه آنان ما را به خدا نزدیک کنند. چنانچه ملاحظه شد شبیه همین تفکر را خداوند به افراطیون ادیان نسبت میدهد که آنان نیز موجوداتی را شفیع و وسیله تقرب خود به خدا میدانند در حالی که آنان چنین اجازهای نداشتند و یا خود به دنبال وسیلهای برای تقرب هستند. به تعبیر قرآن کریم افراطیون بندگان مقرب خدا مثل عیسی و مادر او مریم یا علمای دینی را الهه خود میدانند و برای آنان این قدرت را قائل هستند مستقل در تاثیر و شفیع و یا وسیله تقرب به خدا هستند. قرآن کریم خطاب به پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) میفرماید: «قُلِ ادْعُواْ الَّذِینَ زَعَمْتُم مِّن دُونِهِ فَلاَ یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنکُمْ وَلاَ تَحْوِیلاً؛ أُولَـئِکَ الَّذِینَ یَدْعُونَ یَبْتَغُونَ إِلَى رَبِّهِمُ الْوَسِیلَةَ أَیُّهُمْ أَقْرَبُ وَیَرْجُونَ رَحْمَتَهُ وَیَخَافُونَ عَذَابَهُ»(سوره اسراء، آیه ۵۶ و ۵۷) به مردم بگو: آنکه فکر میکنید غیر از خداست را بخوانید. آنان قادر به برطرف کردن مشکلی از شما نیستند و تغییری در امور مربوط به شما ایجاد نمیکنند. آنان که شما میخوانید خود، به سوی پروردگار، به دنبال وسیلهای هرچه نزدیکتر به خداوند هستند و به رحمت او امیدوار و از عذاب خدا میترسند. بنابراین در اندیشه قرآنی، همه توجهها باید تنها به سمت خدا باشد و غیر خدا نباید طرف توجه و درخواست قرار گیرد و وسیله تقرب قرار گیرد. چون موجودات طبیعی و انسانهای عادی و حتی اولیای الهی همچون مریم و عیسی در این ویژگی مشترک هستند که خود قادر به انجام کاری نیستند. چون چنانچه ملاحظه شد قرآن کریم اولیای الهی را نیز قادر به برطرف کردن مشکل و تغییر در امور نمیداند. اولیای الهی خود به دنبال وسیله تقرب هستند و از عذاب خدا در هراسند و به رحمت خداوند امیدوارند. رسول خدا خود از مردم درخواست میکند که برای او دعا کنند تا او به مقام قرب الهی برسد و به وسیله دست یابد: «سلوا الله لی الوسیله، فانها درجة فی الجنة لا ینالها الا عبد واحد و ارجو ان اکون انا هو.»(المیزان، 1417ق، ج۵، ۳۳۳-۳۳۴) از خداوند برای من درخواست وسیله کنید. وسیله درجهای در بهشت است که تنها یک نفر به آن درجه خواهد رسید. امیدوارم آن یک نفر من باشم. بخش چهارم: دلایل افراطیگری دینی 1.تعصّب به رأی خود و نپذیرفتن رأی دیگران نخستین دلیل از دلایل تندروی و افراطگرایی، تعصب ورزیدن به یک رأی و قایل نشدن موجودیت برای نظر دیگران است. نیز جمود و پافشاری بر درک خویش است، به طوری که هر گونه عاقبت اندیشی شخصی را نسبت به ”مصالح خلق ، مقاصد شرع و شرایط عصر” سلب کند و دریچۀگفتگو با دیگران را به رویش ببندد و میان آن چه نزد او و دیگران است مقایسه و موازنه برقرار ننماید و با تمام این اوصاف آن چه را که خود میبیند و میفهمد روشنترین برهان و برترین معیار تلقی کند. در این جا ما چنین دیدگاهی را رد کرده و رأی صاحبش را نمیپذیریم؛ البته نه از روی خصومت و اتهام بستن به او، چه این کار نوعی تلاش در جهت ”تحریم و الغای” آراء مخالفان است. آری، ما دیدگاه او را بر مبنای حق رد مینماییم، زیرا نقطه نظرات دیگران را نمیپذیرد و به پندار این تنها خود بر حق می باشد-جز خود– همگان را گمراه می انگارد و هر مخالفی را به نادانی و اتبّاع تمایلات نفسانی متهم میکند و اگر کسی در رفتار با او مخالفت کند بر او تهمت ”فسق و گناه” میبندد. گویی که خود را ”پیامبر معصوم” پنداشته و از گفتار خود ”وحی منزّل” ساخته است. با این که ”سلف” و ”خلف” امت اسلامی بر این امر ”اجماع و اتفاق” دارند که جز کلام خدا و حدیث پیامبر(صلی الله علیه و آله) می توان کلام هر کسی دیگر را قبول یا رد کرد.(موسوی، 1391، 98-105)
یکی دیگر از نشانه های ”افراطگرایی دینی” اصرار بر سختگیری و الزام همیشگی دیگران بر آن میباشد؛ در حالی که خداوند چنین تکلیفی را بر دوش کسی ننهاده است! اگر چه مانعی ندارد شخص در پارهای از مسائل بر خود سخت بگیرد و حتی در برخی موقعیتها میتواند به خاطر احتیاط پرهیزگاری، مشقّت سنگینتری را تحمّل نماید، اما جایز نیست که این رویه سختگیرانه را در همه احوال و برای همیشه در پیش بگیرد به نحوی که اگر شرایط، تخفیفی ایجاب کرد و یا فرصت استفاده از ”رخصت” برایش میسّر شد، باز هم از پذیرش آن سربا زند. با این که رسول خدا فرموده اند: «یسروا و لا تعسروا، بشروا و لا تنفروا؛ آسان گیرید و سختگیری مکنید، نوید دهید و بیزار مگردانید.» یا میفرماید: «خداوند سهل گیری و رخصت را دوست دارد چنان که گناه و سرکشی را نمی پسندد». خداوند در این باره نیز فرموده است: «یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ؛ خداوند بر شما آسانی می خواهد نه مشقت و دشواری!»(سوره بقره، آیه185) نیز راجع به سیرۀ آن حضرت روایت شده که هیچ گاه رسول خدا میان پذیرش دو امر مختار نگردید، مگر که آسان ترین آن دو را بر می گزید مادام که ( آن گزینش) گناه نمی بود.(موسوی، 1391، 98-105)
از دیگر نشانه های ”افراطگرایی” سختگیری های غیرمشروع، بیمورد و اعمال آن ها در موقعیتهای نامساعد زمانی و مکانی است. همانند سختگیری در غیر ” دار الاسلام” و یا در شهر های اصلی آن ( که با روح و حقیقت اسلام بیگانه اند).نیز در میان قومی که تازه به اسلام گرویده و یا تازه اظهار “توبه” کردهاند، شایسته است با چنین گروه هایی در مسائل فرعی و امور اختلافی با نرمی، تساهل و تسامح رفتار شود و پیش از همه به تصحیح عقیدهشان تلاش شود تا آن که بستر اعتقادیشان محکم گردد و در این زمینه قانع شوند. آنگاه خود به فراگیری و عمل به ارکان دین و سپس به شعبههای ایمان و مراتب احسان خواهند پرداخت. پیامبر خدا هنگام فرستادن ”معاذ بن جبل” به سوی یمن، خطاب به وی فرمودند: تو به سوی قومی از اهل کتاب می روی، پس آنان را به گواهی این که جز خدای ( برحق و یگانه) دیگر خدایی نیست و این که من پیامبر و فرستاده ی اویم فراخوان، اگر تو را در این امر، اطاعت نمودند، به آنان بیاموز که خداوند در هر شبانه روز پنج نوبت نماز برایشان ”فرض” گردانیده است. و اگر آنان تو را در این امر اطاعت کردند، به آنان بگو خداوند برای شان ”زکات” را فرض قرار داده تا از ثروتمندان گرفته و به فقرایشان داده شود.(موسوی، 1391، 98-105)
موضوع تفسیر و اجتهاد به رأی در قرآنکریم یکی از جنجالیترین موضوعاتی است که همواره در طول تاریخ مورد اختلاف مذاهب گوناگون بوده است. حضرت علی(علیه السلام) در وصف دانشمندانی که جزو جاهلان و گمراهانند، چنین میفرماید: «قد حمل الکتاب علی آرائه و عطف الحق علی اهوائه؛ کتاب (قرآن) را بر اندیشه های خود حمل نموده (تفسیر کرده) و (کسی که قرآن را به رای خود تفسیر کند) حق را بر طبق خواهشهای خویش قرار داده است.» (نهج البلاغه ، ترجمه فیض الاسلام ، خطبه 87) تفسیر به رأی یکی از خطرناکترین برنامهها در مورد ادیان است که در روایات اسلامی، یکی از گناهان کبیره شمرده شده، و مایه سقوط از درگاه قرب پروردگار است. مفسّران و دانشمندان اسلامى بر این نظر اتّفاق دارند که هیچ فردى حق ندارد آیات قرآن را با نظر و رأى شخصى خود تفسیر نماید و احادیث زیادى در این باره نقل شده است. به عنوان مثال رسولاکرم(صلى اللهعلیهوآله) درباره این مسئله میفرمایند: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَاْیِهِ فَلْیَتَبَوَّا مقْعَدَهُ مِنَ النّار»؛ هرکس قرآن را به راى خویش تفسیر کند، براى خود جایى در آتش دوزخ انتخاب کرده است. (احسائی، 1403ق، ج4، 104) بخش پنجم: مولفه های تاثیرگذار تعلیم و تربیت در مهار و کنترل افراط گرایی مولفه های تعلیم و تربیت مطلوب در کنترل و مهار افراط گرایی عبارتند از: تعلیم و تربیت اصولی کودکان و نوجوانان بر اساس آموزه های وحیانی، و الگوبرداری از روش تساهل و تسامح در سیره اهل بیت(ع) و آشتی با آموزه های معرفتی و عقلانی و مثبت اندیشی و محبت به دیگران، تجسم تلخ تاریخی بوجود آمده از افراط گرایی، و عدم سخت گیری حکومت های اسلامی در اجرای احکام دینی و روی آوردن کشورهای اسلامی به راه های وحدت بخش و عشق ورزی به هم نوعان، تشویق و ترغیب نسل جوان برای تحقیق و پژوهش در دین و مطالعه گسترده و عمیق در زمینه های مختلف و آشنایی همه جانبه در رابطه با دین مبین اسلام اصیل و سیاست های منطق آن، و با این رویکرد تربتی به مقوله افراطی گری دینی از آن جهت اهمیت دارد که گروه های افراط گرای دینی برای پیشبرد مقصد خود ضرورتا از احکام مرتبط به جهاد بهره برداری می کنند لذا آگاهی دادن به افراد هر جامعه می تواند نقش اساسی در کنترل افراط گرایی داشته باشد. ۱-۵. تعلیم و تربیت صحیح کودکان، نوجوانان و جوانان بر اساس آموزههای قرآن کریم اکثریت تروریستها و افراط گرایان مذهبی، برای کسب مشروعیت خودشان و یا جلب حمایت دیگر مسلمانان، در مسایل اسلامی بخصوص در احکام مربوط به جهاد و یا در نصوص مربوط به مخالفت با مظاهر فساد تلاش می کنند تا رفتار خودشان را منطبق با شرع و سنت اسلامی جلوه دهند و لذا اهمیت این موضوع از این حیث دوچندان می شود (آقابابایی 185:1390). بنابراین می توان ازراه تربیت و خردورزی و رفتار اعتدال آمیز و تعلیم آموزه های سبک زندگی قرآنی با شیوه های درست و عقلایی به کودکان، نوجوانان و جوانان، تفکر افراطی گری را مهار نمود، با عنایت به این نکته مهم که جوامع امروزی در اصلاح و تربیت دینی نسلها دچار اشتباه عمیق شده اند و لذا می توان اذعان نمود که این گونه مسایل عامل اصلی افراط گرایی دینی شده که نه تنها کشورهای اسلامی و همچنین کشورهای توسعه یافته غربی را هم دچار مشکل نموده است. در حوزه تعلیم و تربیت، آنچه که بیش از هرچیزی مهمتر است تعلیم و تربیت قرآنی کودکان و نوجوانان از همان ابتدای زندگی و هدایت آنها به سمت الگوگیری از سیره زندگی اهل بیت (ع) و آموزه های قرآنی است تا بدینوسیله افراط گرایی در تمام جنبه های آن مهار و کنترل شود. از دیدگاه اسلام هر گونه گرایش به طرف افراط و تفریط به مفهوم خروخ از مسیر حقیقت و حقانیت و رهسپاری در بیراهه و سقوط فردی و اجتماعی است، اعتدل گرایی و میانه روی و پرهیز از افراط و تفریط و توصیه اسلام به صلح و آشتی و پیروی از آیات قرآن که پیوسته امت اسلامی را به اعتدال سازش فرا خوانده است، اصلی ترین شیوه تربیتی برای معدوم ساختن اندیشه افراطی گرایی است. ۲-۵. تعیلم و تربیت اسلامی بر اساس سیره علمی و عملی اهل بیت علیهم السلام از جمله اصول تربیتی مهم برای مهار افراطی گری، بهره مندی از روش تساهل و تسامح در سیره ائمه علیهم السلام می باشد. آیت الله شهید مطهری یکی از عوامل رشد علمی جامعه مسلمین را تساهل وتسامح توسط مسلمانان می داند که در آن اجازه می داد اندیشمندان اهل کتاب براحتی وارد مباحثات و مناقشات علمی و عملی در جامعه اسلامی شوند و مسلمین هم براحتی پذیرای آنها می شدند، و از طرف دیگر در سیره نبوی (ص) در صدر اسلام نشان می دهد که از آنحضرت از رفتارهای افراطی دوری می جسته و هیچگاه با غیر مسلمان و کفار برخورد خارج از قواعد و نظام قرآنی نداشتند مگر در زمان جنگ که خشونت یک امر طبیعی بود و زمانی که کفار تهدیدی علیه مسلمانان نداشتند، و همچنین در سیره بزرگان دین هیچ نشانه ای از افراط گرایی دیده نمی شود. بعنوان مثال در زمان امام رضا(ع) کرسی های متعدد مناظره بر قرار می شد و گروه های مخالف و معارضان دینی بدون هیچ محدودیتی نظرات خود را بیان می کردند، همچنین در زمان حکومت امیرالمومنین(ع)در حقوق شهروندی و انسانی هیچ فرقی بین یک مومن و یک یهودی وجود نداشت، شمشیر امیرالمومنین(ع) همان اندازه که مستوجب احقاق حق یک شهروند مسلمان بود به همان میزان برای گرفتن حق یک شهروند یهودی بر آن تعلق می گرفت. غیر مسلمانان در حکومت امیرالمومنین(ع)در کمال آرامش و آسایش زندگی می کردند و در مواقع لزوم علی (ع) را به محکمه می کشاندند و پیروز از محکمه خارج می شدند بدون اینکه کمترین ترس و واهمه ای به قلبشان خطور کند. ۳-۵. تعلیم و تربیت بر اساس آموزه های معرفتی و عقلانی و مثبت اندیشی و محبت به دیگران کنار آشنایی با مبانی معرفتی و عقلانی و تفکر مثبت و ابراز محبت به غیر در شناخت اسلام با نگرش به بنیاد تفکر توحیدی و ایمان به خالقیت خداوند یکتا، اساسی ترین مسئله در ایجاد ارتباط انسان دوستانه است که باعث مهربانی دلها می گردد و به همین دلیل می تواند نقش اساسی در جلوگیری از بروز جنگها وخشونت گردد، رویکرد به این امر مهم که خداوند بر مبنای کرامت انسانها و هدایت آنها به صراط خوشبختی می فرماید: «والله یدعوا الی دارالسلام و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم» (یونس، ۲۵).همان خداوندی که همه انسانها را به سر منزل سلامت دعوت می کند و هر کسی به راه مستقیم هدایت می کند. ۴-۵. آموزش و یادآوری حوادث تلخ تاریخی ناشی از خشونت های افراطیگرایان دینی همچنانکه ذکر شد برجسته کرده حوادث تلخ تاریخی که در اثر افراط گرایی اتفاق افتاده است و نیز یادآوری این نکته که در طول تاریخ اختلافات مذهبی باعث بروز جنگهای فراوانی شده و انسانهای بی شماری در اثر همین حوادث ناگوار جان خود را بدنبال خودخواهی های سران و رهبران جاه طلب از دست داده اند خود یکی از مولفه های تربیتی برای مهار و کنترل افراطی گری است . نمونه بارز این افراطی گری همان گروه خوارج هستند که جنگ طولانی را بر امیرالمومنین(ع) تحمیل نمودند و اینان همان کسانی بودند که با نص گرایی افراطی و با شعار لا حکم الا لله در مقابل حق مطلق ایستادند و مولی امیرالمومنین علی(ع) را که مظهر ایمان و تقوا هستند به خروج از دین متهم کردند! و نیز یادآوری افراطی گری رفتاری مثل دوره حمله مغول که به خاطر اختلافات مذهبی بین شیعه و سنی بسیاری از شهرها صدمات اساسی دیدند و انسانهای بی گناه زیادی کشته شدند، قطعا یادآوری چنین صحنه های تلخ تاریخی که زاییده افراطی گری است خود یکی از مولفه های تربیتی موثر در مهار و کنترل افراطی گری است. ۵-۵. تقریب مذاهب و ایجاد تشکل های مذهبی وحدت آفرین تقریب مذاهب و ایجاد تشکل های مذهبی وحدت آفرین و سازمان یافته در جهت جلوگیری از اختلافات مذهبی آسیب زا و ایجاد تشکیلات قوی در بین تمام مسلمانان جهان خود نمونه ای از یک رفتار تربیتی صحیح است که موجب ایجاد و توسعه صلح و آرامش در جهان میگردد. نتیجهگیری بر اساس آنچه گذشت، مشاهده کردیم که مسئله افراطیگری و انواع آن، از مسائلی است که تمامی ادیان و فرق مورد ابتلای آن قرار گرفتهاند و همواره در میان پیروان تمامی ادیان الهی کسانی بودهاند که دست به افراط و تغییر و تبدیل احکام و بطون شرایع زدهاند و موجب گمراهی بسیاری از پیروان شرایع الهی شدهاند. البته نکتهای که حائز اهمیت است، اینکه ادیان الهی که ریشهدارترین ادیان جهان کنونی هستند و بیشترین پیروان را به خود اختصاص دادهاند، همواره از درون خود مورد حمله امواج افراط قرار داشته و ازمیان ادیان بدوی و شرایع غیرالهی کسی توانایی ایجاد امواج انحرافی در این نهادهای الهی را نداشته است و اگر این مسئله در میان ادیان الهی وجود دارد، به سبب بیایمانی و پیروی از هوای نفس و دنیاگرایی برخی از خود پیروان ادیان الهی است که ذاتاً انسانهای شروری بوده و همواره تمام استعداد و قدرت و تواناییهای خود را در راه ابطال و ابداع و تغییر متون و بطون شرایع الهی به کار بردهاند و در زمرۀ انصار شیطان قرار گرفتهاند. نکتهای که بسیار اهمیت دارد، در ریشهیابی این مسئله متوجه آن میشویم که همواره مکتب یهود در ایجاد این امواج افراطی و انحرافی نقش داشته و گویا در دین خود و در ادیانی که بعد از آن توسط انبیاء الهی آمده است، از عوامل اصلی ایجاد انحراف بوده و تماماً به سبب دنیاطلبی و عدم درک و ایمان صحیح از شرایع الهی دست به ایجاد بنای تحریفی و بدعت و امثال آن زده است. البته یک نکته نباید مورد غفلت قرار گیرد و آن اینکه نمیتوان تمام اشکالات را بر گرده یک مکتب نهاد و خارج از قاعده عدالت سخن گفت. چرا که همیشه جهل و عدم معرفت صحیح و بیایمانی گریبانگیر تمامی پیروان شرایع بوده است. لذا تنها راه مبارزه با افراطیگری این است که به شرح و گسترش مبانی اصلی و بنیادی ادیان در طی یک گفتمان دینی قرآنی که متشکّل از تمامی عناصر هرسه شریعت الهی یعنی اسلام، مسیحیت و یهود است بپردازیم و با بازشناسی معارف حقه الهی تحت لوای قرآن و کلام ائمه طاهرین و انبیای الهی و ارائه تعلیم و تربیت صحیح اسلامی مبتنی برآن می توان قدم به سوی یک جامعه جهانی قرآنی برداشته و به انسداد مسیرهای انحرافی که خواسته یا ناخواسته در میان ادیان حقه الهی ایجاد شده است بپردازیم و این مهم محقق نمیگردد مگر تحت تعلیم و تربیت داهیانه یک رهبری واحد یعنی اسلام؛ چرا که منبع اصلی آن یعنی قرآن همواره از تحریفات و ابداعات مصون بوده و سرتاسر آن ادامهدهنده مکتب انبیا سلف و ختمکننده طریق معرفتی خداوند متعال است و هیچ کلامی به اکمال و اتمام آن چه در گذشته چه در آینده و چه در حال وجود نداشته و نخواهد داشت. فهرست منابع قرآن کریم (۱۳۸۵ ش)، ترجمه محمدمهدی فولادوند، مرکز طبع و نشر قرآن. تهران. آمدی، سیف الدین (1423 هـ.ق یا 2002 م)، ابکار الافکار، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة ابراهیم، مصطفی (1989م)، نهجاللغه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربیه. ابن ابی الحدید (1998م)، شرح نهجالبلاغه، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه. ابن حجر، احد (1379ق)، فتح الباری، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب الدین الخطیب، بیروت: دار المعرفة. ابنفارس (1418ق)، معجم مقاییس اللغه، چ2، بیروت، دارالفکر. ابن قیّم، جوزیه، محمد (1404ق/ 1984م)، اجتماع الجیوش الاسلامیه، بیروت: دار الکتب العلمیه. ابن قیّم، جوزیه، محمد (1418ق/1998م)، الصواعق المرسلة، به کوشش علی الدخیل لله، ریاض دار العاصمة. ابن منظور، جمالالدین (1408ق)، لسانالعرب، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات. احسائی، ابن ابیجمهور (1403ق)، عوالی اللئالی، قم، نشر سیدالشهداء. اسفندیار، کیخسرو (1362)، دبستان مذاهب، تهران، گلشن اسماعیل رائین (1357)، انشعابات در بهائیت، تهران: مؤسسه رائین اگریدی، جوان (1384)، مسیحیت و بدعتها، سلیمانی اردستانی،قم ،موسسه طه ،چاپ دوم الهامی، داود (بیتا)، عرفان و تصوّف، بیجا. بخاری، محمد (1407ق/1987م)، الصحیح، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر. تهانوی (1967)، لسان اللسان، بیجا جان بی ناس (1372)، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم، جمالی، جواد (1390) «مدل تئوریک تحلیل افراطگرایی (با کاربست نظریه سازه انگاری»، فصلنامه آفاق امنیت، سال4، شماره12 حرّعاملی، محمد بن حسن (1364)، وسائل الشیعة، مترجم: علی صحت، تهران، انتشارات ناس. حسینیشیرازی، سیدمحمد (1381)، دنیا بازیچه یهود، تهران، بینش آزادگان، قم، انتشارات امام صادق. دارمی، عبدالله (1407ق)، السنن، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد السبع العلمی، بیروت: دار الکتاب العربی. دورانت، ویل (1365)، تاریخ تمدن، ترجمه جمعی از مترجمان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی دهخدا، علی اکبر (بیتا)، لغت نامه، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران زاهد زاهدانى، (بیتا)، سعید، بهائیت در ایران، گفت وگو، فصلنامه موعود، ش 38 زیبائینژاد، محمدرضا (1385)، مسیحیتشناسی مقایسهای، تهران: سروش رازی، مرتضی بن داعی (1382)، تبصره العوام، تهران،اساطیر راغب اصفهانی (بیتا)، المفردات، به کوشش محمد سیدکیلانی، بیروت، دارالمعرفه رضوانی، علی اصغر (بیتا)، نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات جمکران، چاپ دوم سلیمانی، عبدالرحیم (1384)، مسیحیت، قم، آیت عشق سیدمرتضی، علی (۱۳۹۲ق/۱۳۵۱ش)، الحدود و الحقائق، الذکری الالفیة للشیخ الطوسی، مشهد سیوری، فاضل مقداد (1405ق)، ارشادالطالبین، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم: کتابخانه آیتاالله مرعشی نجفی. شمیم، على اصغر (1375)، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: انتشارات مدبر شهبازى، عبداللّه (بیتا)، جستارهایى از تاریخ بهائى گرى در ایران، بیجا، بینا شهرستانی، محمد (1375ق/1956م)، الملل و النحل، به کوشش محمد بدارن، قاهره: مکتبة الانجلو المصریة. طباطبایی، محمدحسین (1417ق، چ1؛ 1372، چ5)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات، تهران، دارالکتب الاسلامیه. طبرسی، فضلبن حسن (1414ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارالفکر. طبری، ابوجعفر محمدبن جریر (1412ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چ1، بیروت: دارالمعرفه. طریحی، فخرالدین (۱۴۰۸ق/ ۱۳۶۷ش)، مجمع البحرین، ج۱، به کوشش محمود عادل، تهران عسکری، حسن ابوهلال (۱۳۶۳)، الفروق فی اللغة، به کوشش محمد علویمقدم و ابراهیم دسوقی شتا، مشهد، بیجا عظیم آبادی، محمد (1415ق)، عون المعبود، بیروت: دار الکتب العلمیة. علیزاده موسوی، سیدمهدی (1394)، جریانشناسی سلفیگری، فصلنامه علمی تخصصی روابط فرهنگی، سال اول، شماره1 عمید زنجانی , عباسعلی (1367)، تاریخ تصوّف، تهران، دارالکتب الاسلامیه فیروزآبادی، مجدالدین (1424)، القاموس المحیط: بیروت، دارالاحیاء التراث العربی قرطبی،محمد ابن احمد (1364)، تفسیر قرطبی، تهران:ناصرخسرو قرطبی،محمد ابن احمد (1972م)، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره: دارالشعب کلبی،هشام این محمد (2000م)، اباصنام، قاهره، دار الکتب المصریه کونگ، هانس (1386)، متفکران بزرگ مسیحی، گروه مترجمان ، قم ، دانشگاه ادیان و مذاهب کهن، ابراهام (1382) گنجینهای از تلمود، ج1، چ1، ترجمۀ امیر فریدونی گرگانی، تهران: اساطیر. مبارکفوری، محمد عبدالرحمان (بیتا)، تحفه الاحوذی، بیروت: دارالکتب العلمیه. مجلسی، محمدباقر (1404ق، 1379)، بحارالاانوار، ج18، بیروت: مؤسسۀ الوفاء، تهران، المکتبه الاسلامیه مطهری، مرتضی (1389)، آشنایی با قرآن، چ6، تهران: انتشارات صدرا. مطهری، مرتضی (1379)، سیری در نهج البلاغه، تهران،صدرا. موسوی،سید هادی، مجله: کتاب ماه علوم اجتماعی، مرداد و شهریور 1391 - شماره 53 و 54) گفتگو با دکتر ولایتى، موج بیدارى اسلامى و افول فرقه ضاله، بهائیت آنگونه که هست، ویژه نامه ایام 29، ضمیمه روزنامه جام جم، 6 شهریور 1386 نراقی، احمد (1408ق.= 1366)، عوائد الایام، ج۱، چاپ دوم، قم: مکتبه بصیرتی. نصرى، على (1382)، نقدى بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان: گویا. نویهض، عجاج (1393)، پروتکولهاى دانشوران صهیون، ترجمه: حمیدرضا شیخى، ناشر: آستان قدس رضوى. ویلکاکی، لیرد (1382)، «افراطگرایی سیاسی چیست؟»، ترجمه فیروزه مهاجر، کتاب توسعه، شماره14. | ||
مراجع | ||
قرآن کریم (۱۳۸۵ ش)، ترجمه محمدمهدی فولادوند، مرکز طبع و نشر قرآن. تهران.
آمدی، سیف الدین (1423 هـ.ق یا 2002 م)، ابکار الافکار، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة
ابراهیم، مصطفی (1989م)، نهجاللغه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربیه.
ابن ابی الحدید (1998م)، شرح نهجالبلاغه، بیروت، داراحیاء الکتب العربیه.
ابن حجر، احد (1379ق)، فتح الباری، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقی و محب الدین الخطیب، بیروت: دار المعرفة.
ابنفارس (1418ق)، معجم مقاییس اللغه، چ2، بیروت، دارالفکر.
ابن قیّم، جوزیه، محمد (1404ق/ 1984م)، اجتماع الجیوش الاسلامیه، بیروت: دار الکتب العلمیه.
ابن قیّم، جوزیه، محمد (1418ق/1998م)، الصواعق المرسلة، به کوشش علی الدخیل لله، ریاض دار العاصمة.
ابن منظور، جمالالدین (1408ق)، لسانالعرب، بیروت، موسسه الاعلمی للمطبوعات.
احسائی، ابن ابیجمهور (1403ق)، عوالی اللئالی، قم، نشر سیدالشهداء.
اسفندیار، کیخسرو (1362)، دبستان مذاهب، تهران، گلشن
اگریدی، جوان (1384)، مسیحیت و بدعتها، سلیمانی اردستانی،قم ،موسسه طه ،چاپ دوم
الهامی، داود (بیتا)، عرفان و تصوّف، بیجا.
بخاری، محمد (1407ق/1987م)، الصحیح، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت: دار ابن کثیر.
تهانوی (1967)، لسان اللسان، بیجا
جان بی ناس (1372)، تاریخ جامع ادیان، ترجمه علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، چاپ پنجم،
جمالی، جواد (1390) «مدل تئوریک تحلیل افراطگرایی (با کاربست نظریه سازه انگاری»، فصلنامه آفاق امنیت، سال4، شماره12
حرّعاملی، محمد بن حسن (1364)، وسائل الشیعة، مترجم: علی صحت، تهران، انتشارات ناس.
حسینیشیرازی، سیدمحمد (1381)، دنیا بازیچه یهود، تهران، بینش آزادگان، قم، انتشارات امام صادق.
دارمی، عبدالله (1407ق)، السنن، به کوشش فواز احمد زمرلی و خالد السبع العلمی، بیروت: دار الکتاب العربی.
دورانت، ویل (1365)، تاریخ تمدن، ترجمه جمعی از مترجمان، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی
دهخدا، علی اکبر (بیتا)، لغت نامه، انتشارات و چاپ دانشگاه تهران
زاهد زاهدانى، (بیتا)، سعید، بهائیت در ایران، گفت وگو، فصلنامه موعود، ش 38
زیبائینژاد، محمدرضا (1385)، مسیحیتشناسی مقایسهای، تهران: سروش
رازی، مرتضی بن داعی (1382)، تبصره العوام، تهران،اساطیر
راغب اصفهانی (بیتا)، المفردات، به کوشش محمد سیدکیلانی، بیروت، دارالمعرفه
رضوانی، علی اصغر (بیتا)، نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات، قم، انتشارات جمکران، چاپ دوم
سلیمانی، عبدالرحیم (1384)، مسیحیت، قم، آیت عشق
سیدمرتضی، علی (۱۳۹۲ق/۱۳۵۱ش)، الحدود و الحقائق، الذکری الالفیة للشیخ الطوسی، مشهد
سیوری، فاضل مقداد (1405ق)، ارشادالطالبین، تحقیق سیدمهدی رجائی، قم: کتابخانه آیتاالله مرعشی نجفی.
شمیم، على اصغر (1375)، ایران در دوره سلطنت قاجار، تهران: انتشارات مدبر
شهبازى، عبداللّه (بیتا)، جستارهایى از تاریخ بهائى گرى در ایران، بیجا، بینا
شهرستانی، محمد (1375ق/1956م)، الملل و النحل، به کوشش محمد بدارن، قاهره: مکتبة الانجلو المصریة.
طباطبایی، محمدحسین (1417ق، چ1؛ 1372، چ5)، المیزان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
طبرسی، فضلبن حسن (1414ق)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دارالفکر.
طبری، ابوجعفر محمدبن جریر (1412ق)، جامع البیان فی تفسیر القرآن، چ1، بیروت: دارالمعرفه.
طریحی، فخرالدین (۱۴۰۸ق/ ۱۳۶۷ش)، مجمع البحرین، ج۱، به کوشش محمود عادل، تهران
عسکری، حسن ابوهلال (۱۳۶۳)، الفروق فی اللغة، به کوشش محمد علویمقدم و ابراهیم دسوقی شتا، مشهد، بیجا
عظیم آبادی، محمد (1415ق)، عون المعبود، بیروت: دار الکتب العلمیة.
علیزاده موسوی، سیدمهدی (1394)، جریانشناسی سلفیگری، فصلنامه علمی تخصصی روابط فرهنگی، سال اول، شماره1
عمید زنجانی , عباسعلی (1367)، تاریخ تصوّف، تهران، دارالکتب الاسلامیه
فیروزآبادی، مجدالدین (1424)، القاموس المحیط: بیروت، دارالاحیاء التراث العربی
قرطبی،محمد ابن احمد (1364)، تفسیر قرطبی، تهران:ناصرخسرو
قرطبی،محمد ابن احمد (1972م)، الجامع لاحکام القرآن، به کوشش احمد عبدالعلیم بردونی، قاهره: دارالشعب
کلبی،هشام این محمد (2000م)، اباصنام، قاهره، دار الکتب المصریه
کونگ، هانس (1386)، متفکران بزرگ مسیحی، گروه مترجمان ، قم ، دانشگاه ادیان و مذاهب
کهن، ابراهام (1382) گنجینهای از تلمود، ج1، چ1، ترجمۀ امیر فریدونی گرگانی، تهران: اساطیر.
مبارکفوری، محمد عبدالرحمان (بیتا)، تحفه الاحوذی، بیروت: دارالکتب العلمیه.
مجلسی، محمدباقر (1404ق، 1379)، بحارالاانوار، ج18، بیروت: مؤسسۀ الوفاء، تهران، المکتبه الاسلامیه
مطهری، مرتضی (1389)، آشنایی با قرآن، چ6، تهران: انتشارات صدرا.
مطهری، مرتضی (1379)، سیری در نهج البلاغه، تهران،صدرا.
گفتگو با دکتر ولایتى، موج بیدارى اسلامى و افول فرقه ضاله، بهائیت آنگونه که هست، ویژه نامه ایام 29، ضمیمه روزنامه جام جم، 6 شهریور 1386
نراقی، احمد (1408ق.= 1366)، عوائد الایام، ج۱، چاپ دوم، قم: مکتبه بصیرتی.
نصرى، على (1382)، نقدى بر اصول دوازده گانه بهائیت، اصفهان: گویا.
نویهض، عجاج (1393)، پروتکولهاى دانشوران صهیون، ترجمه: حمیدرضا شیخى، ناشر: آستان قدس رضوى.
ویلکاکی، لیرد (1382)، «افراطگرایی سیاسی چیست؟»، ترجمه فیروزه مهاجر، کتاب توسعه، شماره14. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 11 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 11 |